(( نمایشنامه خطبه غدیر ))
جنگ با خوارج در نهروان
کوتاه مدتترین جنگهای امیرمؤمنان علی(علیه السلام) جنگ نهروان بود که آغاز و پایان آن یک روز بود؛ و در روز نهم صفر 38 هجری قمری اتفاق افتاد.
این جنگ، نبرد با سپاه انشعابی و یاغی از لشکر حضرت بود که در پی ماجرای حکمیت و قرآن بر سر نیزه کردن از سوی معاویه پدید آمد. در آغاز، شورشیان دوازده هزار نفر بودند که با نصایح امام و یارانش اکثریت آنها از انحراف برگشتند ولی تعدادی همچنان بر مخالفت خویش با مولا اصرار ورزیدند. سرانجام کار به جنگ کشیده شد و جز 9 نفر که با فرار از معرکه جان سالم به در بردند بقیه همگی کشته شدند و به این ترتیب جنگ نهروان خاتمه یافت .
به راستی خوارج چه کسانی بودند؟ و هستند؟!
مقام معظم رهبری چه زیبا خوارج را به ما می شناساند؛ ایشان در خطبه های نماز جمعه بهمن 1375 خط فکری خوارج را به روشنی ترسیم می کند و خوارج امروز را به مردم معرفی می کند:
«خوارج» را درست ترجمه نمیکنند. من میبینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر میکنند. این، غلط است. خشکه مقدّس کدام است؟! در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار میکردند.
اگر میخواهید خوارج را بشناسید،
نمونهاش را من در زمان خودمان به شما معرفی میکنم. گروه منافقین که یادتان هست؟ آیه قرآن میخواندند، خطبه نهجالبلاغه میخواندند، ادّعای دینداری میکردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر میدانستند؛ آن وقت بمبگذاری میکردند و ناگهان یک خانواده، بزرگ و کوچک و بچه و صغیر و همه کس را به هنگام افطارِ ماه رمضان میکشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمبگذاری میکردند و یک جمعیتی بیگناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود میکردند. شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانی مؤمنِ مجاهدِ فی سبیلاللَّه را به وسیله بمبگذاری میکشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را کشتند. نوع کارها، این طور کارهایی است. خوارج، اینها بودند. عبداللَّهبنخبّاب را میکشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، میشکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی میکنند! چرا؟ چون طرفدار علیبنابیطالبند و باید نابود و کشته شوند! خوارج اینهایند.
خوارج را درست بشناسید: کسانی با تمسّک ظاهر به دین، با تمسّک به آیات قرآن، حفظ کردن قرآن، حفظ کردن نهجالبلاغه (البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دورههای بعد، هر چه که مصلحت باشد و ظاهر دینی آنها را حفظ کند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت میکردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا میزدند؛ اما نوکری حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید که منافقین یک روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریکا و صهیونیستها و صدّام و با هر کس دیگر حاضر بودند کار کنند و نوکریشان را انجام دهند! خوارج، این طور موجوداتی بودند. آن وقت امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است.«اشدّاء علیالکفّار و رحماء بینهم»
گروه دین و اندیشه تبیان- مهدی سیف جمالی
حکایت عمار یاسر و نقشی که رهبر انقلاب برای خواص ترسیم کردند؛ یادآور برهه ای تاریخی است؛ زمانی که علی(ع) در مصدر حکومت بود و با صلابت لب به سخن می گشود؛ اما در عین حال جای خالی عمار یاسرها و ابن تیهان ها و ذوالشهادتین ها را نیز در کنار خود احساس می کرد و این همه را به صحابه گوشزد می نمود تا بدانند در جایگاهی که می بایست در دفاع از ولایت قرار بگیرند، قرار نگرفته اند.
زیاد بن امیه
زیاد در عراق ، با هوش و ذکاوت ذاتى خودش رشد کرد و به مقام نویسندگى فرمانداران بصره رسید. او در آغاز جوانى ، روزى در مقابل خلیفه دوم و سایر اصحاب ، دفتر حساب بصره را به گونه اى جسورانه و عالى ارائه داد، که خلیفه و حاضران ، شگفت زده شدند. زیاد در این شغل بود تا روزگار عمر و عثمان به سر آمد و امام على علیه السلام در پى جنگ جمل به بصره آمد. پس از این نیز زیاد، نویسنده ابن عباس ، استاندار امام در بصره بود و نیابت وى را در برخى بلاد جنوبى ایران ، از استانهاى خوزستان ، فارس و کرمان فعلى را بر عهده داشته است .
لحضات تاریخ ساز خواص(5)
مغیره بن شعبه ثقفى
حکیم بن جبله
مغیره از حیله گران و زیرکان عرب محسوب مى شود. او در مدینه ، خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و اسلام آورد. اما مورخان ، ایمان او را سطحى دانسته اند. زندگى او، سراسر شگفتى توام با بدى ، زد و بند و بیشتر ناراستى است . به قول دکتر طه حسین ، زندگى او، مشکلى است از مشکلات .
مالک اشتر نخعی
هنوز صداى او از دل تاریخ شنیده مى شود، چهارده قرن گذر ایام نتوانسته است او را در کام خود فرو برد.
گویى اینک در نخیله سوار بر اسب در تدارک سپاه و جهاز جنگى به شتاب در حرکت است تا گمراهان را درهم شکند.
بازوان ستبرش در گودى سپر فرو رفته ، با چشمان نافذش راه پر پیچ و خم صفین را نظاره مى کند و دشمن را زیر نظر دارد.
او شیر عراق و پهلوان ایمان و شجاعت و بصیرت ، پرچم دار على ابن ابیطالب ، مالک اشتر فرزند رشید بنى مذحج است . اگر بخواهیم او را بشناسیم باید به سراغ مولا و مرادش برویم که این چنین او را معرفى مى کند: ...
در روزهاى خوفناک نمى خوابد و در اوقات بیم و هراس از دشمنان روى بر نمى تابد، بر بدکاران از آتش سوزان سختتر است ؛ او مالک فرزند حارث برادرى از قبیله مذحج است
عمار آن روزها دشمنان را خوب میدید، تجهیزاتشان و آرایش سیاسی- عقیدتی شان را. هرجا نیاز به گرهگشایی بود در عرصه و صحنه حاضر میشد و بحث میکرد و گفتهها را نقد میکرد و ابایی از عده و عده دشمن نداشت.امری که نخبگان امروز ما برخی انجام ندادند، عقب ماندند، ندیدند و محافظهکاری، فرزندان و اموالشان به فتنهای تبدیل شد و مانع از دم برآوردن.
اما بهراستی چه شد که عمار، عمار شد و ابوموسی اشعری مظهر بیبصیرتی.