(( نمایشنامه خطبه غدیر ))
شبهای سرد امان مرا بریده است ... هیچ روپوش و لحافی نداریم... هر آن گمان میکنم که
این نیم سقف خراب به سر ما آوار خواهد شد ... خیلی گرسنه و خسته ام .. اما غذا نمیخواهم
خدایا میشود بابای من از سفر برگردد... آخر این ...چه میهمانیی بود؟!؟؟!..... این سفر رفتن بابا
چه سفری بو....د ؟ بابا ...این چه سفری بود که شما رفتی ولی عمه با شما نیامده؟ ..آخه عمه هر
جا شما میرفتید با شما می آمد... ! ... این چه سفریه که شیرخواره رفته ولی مادرش نرفته؟!؟!!..
خدایا من بابا مو میخوام .. ... .... میشه بابای قشنگ رقیه برگرده ... میخوام بابامو به این بچه ها
نشون بدم..... .... .... ... .. .و در دل شب کمکم خرابه سرد و تاریک روشن و گرم میشد ... و... ...
و حضرت رقیه رسوا کرد دشمنان اسلام را غوغایی بپا کرد... و چه آرام پرگشودو به بابا ملحق شد.
جان بفدای بی بی سه ساله حضرت رقیه و امام سجاد و حضرت زینب که با رفتار و گفتارشان
و با خطبه های افشاگرانه طاغوت و طاغوتیان را به خاک مذلت و رسوایی نشاندند .